معنی شبگرد و گزمه
حل جدول
گشتیا
شبگرد
گزمه
عسس، گزمه
گزمه
شبگرد
شبگرد، عسس، میرشب
شبگرد و عسس
گزمه
عسس و گزمه
شبگرد
لغت نامه دهخدا
گزمه. [گ َ م َ / م ِ] (ترکی، اِ) شبگرد و پاسبان شب و عسس. (ناظم الاطباء). گشتی. پلیس.
گزمه. [گ َ م َ / م ِ] (اِخ) دهی است از دهستان ناروئی بخش شیب آب شهرستان زابل، واقع در 37 هزارگزی شمال خاوری سکوهه نزدیک مرزافغانستان. هوای آن گرم و معتدل و دارای 178 تن سکنه است. آب آنجا از رودخانه ٔ هیرمند تأمین میشود. محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
شبگرد
شبگرد. [ش َ گ َ] (نف مرکب، اِ مرکب) کسی که در شب گردش میکند. (ناظم الاطباء). شبرو. (برهان قاطع). آنکه شبها بگردد و سیر کند:
تکیه بر اختر شبگرد مکن کاین عیار
تاج کاوس ربود و کمر کیخسرو.
حافظ.
شبها منم و گوشه ٔ غم حال من این است
حال دل آواره ٔشبگرد که داند.
میرخسرو.
شوخ و میخواره و شبگردو غزل خوان شده ای
چشم بد دور که سرفتنه ٔ دوران شده ای.
صائب.
|| عسس و گزمه که شب برای نگهبانی خانه ها و بازار گردش کند. (فرهنگ نظام). عسس و شبرو. (برهان). حارس و نگهبان شب. (یادداشت مؤلف). عسس و شحنه. (آنندراج):
از می عشق بود مستی پروانه ٔمن
هیچ اندیشه زشبگرد و عسس نیست مرا.
صائب.
گزند گردش اختر به غافلان نرسد
که مست خواب ز شبگرد در امان باشد.
رضی دانش.
کجا پروای مردم هست چشم می پرستش را
بغیر از خواب شبگردی نگیرد چشم مستش را.
رضی دانش.
|| رند و بی باک. (آنندراج). رند و عیار. (فرهنگ نظام):
دختری شبگرد و تند و تلخ وگلرنگ است و مست
گر بیابیدش بسوی خانه ٔ حافظ برید.
حافظ.
|| دزد. || ماه و قمر. (ناظم الاطباء). ماه را گویند و به عربی قمر خوانند. (برهان).
فرهنگ عمید
شبگرد، پاسبان، عسس،
فرهنگ فارسی هوشیار
پاسبان، شبگرد
فرهنگ معین
(گَ مِ) [تر.] (اِ.) شبگرد، پاسبان.
مترادف و متضاد زبان فارسی
معادل ابجد
604